شما در یک کورس عکاسی مخصوص نوجوانان در پروگرام تابستانی شهر حضور دارید. متعلم بغل دستی شما شروع به صحبت با شما میکند.
"سلام، من سونیا هستم و در لیسه Riverview در صنف ۱۱ام درس میخوانم. یک مکتب کوچک با حدود ۵۰۰ متعلم است. ما بعد از مکتب فعالیتهایی داریم ولی عکاسی نه. مکتب تو چطور؟ چقدر کلان است و متعلمینش کدام اشخاص هستند؟ چه نوع فعالیتهایی دارد؟ آیا میتوانی محل آن را توصیف کنی؟ من واقعا میخواهم در مورد تمام جزئیات مربوط به مکتبات بشنوم."
در مکاتب امریکا، متعلمین وظایف و پروژههای زیادی دارند. من جدیداً پروژه تاریخ را با دو متعلم دیگر تمام کردم. کار سختی بود. در مورد پروژهای که تو باید برای کورس انجام میدادی برایم بگو. حتما معلومات در مورد کورس و موضوع انجام پروژه خود، چالشها یا مشکلات، نحوه کمکی که معلم به شما داد و چیزهایی که از انجام این پروژه یاد گرفتید را بگنجانید.
وقتی به یک مکتب جدید میروید، فرصتی است تا دوستان جدیدی پیدا کنید. برای آشنا شدن با دیگران و بیشتر دانستن در موردشان چه سوالاتی میپرسید؟ حداقل ۳3 الی 4 ۴سوالی که از دیگران میتوانید بپرسید را بنویسید. (شما میتوانید در مورد فامیلشان،چه کارهایی دوست دارند انجام دهند، کدام کورس ها را دوست دارند، چه نوع فعالیتهایی بعد از مکتب انجام میدهند یا هر چیز دیگری که میخواهید بدانید سوال بپرسید).
از نظر شما دوست خوب چیست؟
در دوستی چه چیزی مهم است؟ در مورد زمانی که دوست خوبی برای کسی بودی یا کسی برای شما دوست خوبی بوده است برای من توضیح بده. تمام جزئیات مربوط به دوستی، چیزی که اتفاق افتاده است، کاری که برای یک دوست خوب بودن انجام دادید یا اینکه یک دوست خوب چگونه برای شما مفید بوده است را توضیح بدهید.
شما در یک روزنامه هفتگی محله مقاله ذیل را میخوانید.
پاداش سختکوشی
ماه جولای است و مکاتب به خاطر رخصتیهای تابستانی بستهاند. اما در مکتب ابتدایی کوفی عنان، گویا همه متعلمین در صنف سوم و چهارم رخصتیهای تابستانی را فراموش کردند. متعلمین و معلمهایشان سخت مصروف کار بودند. آنها با بیلچه، کتابچه یادداشت، قلم و جعبه داشتند پروژه ساینسی که در بهار شروع کرده بودند را به پایان میبردند. هر صنف بذرهای زردک، جواری، و نخود و نهال بادمجان کاشته بودند.
ترکاریهایشان در بهار و تابستان رشد کرده بود و حالا آماده برداشت بودند. متعلمین در مورد اندازه و تعداد ترکاری که رشد کرده بودند یادداشت گرفتند. آنها را شستند و داخل جعبه چیدند. جعبههای ترکاری برای قفسه مواد غذایی محله بودند ولی متعلمین میخواستند اول خودشان آنها را بچشند. معلمها مصروف بریدن تکههای کوچک زردک برای متعلمینی بودند که بیشتر میخواستند. از صدایی که از باغ مکتب به گوش میرسید مشخص بود که پروژه ساینس دوباره سال بعد تکرار خواهد کرد. متعلمین توانسته بودند باغبانی، تقسیم کردن مواد غذایی با دیگران را یاد بگیرند و از ترکاری بهره ببرند. خوشبختانه، آنها به اندازهای که ترکاری پرورش دادهاند در نان شب و چاشت مکتب از آنها مستفید خواهند شد.
شما بصورت آنلاین به این مقاله بر میخورید.
یک قهرمان خاموش که هیچکس نمیداند نوشته ایام.یانگ خبرنگار Mountain Press
بیشتر مردم در مورد قهرمانهای مردمی که همه آنها را میبینند داستانهایی شنیدهاند، مامورین اطفائیه که آتشهای کلان را خاموش میکنند، نجات غریقی که زندگی شخص را نجات میدهد، شخصی که یک زندگی را نجات میدهد یا از جراحت جدی جلوگیری میکند. همه محلات در شهرهای ما خوش اقبال هستند که چنین قهرمانهایی دارند و آنچنان که باید به آنها احترام بگذارند.
محلات قهرمانهای خاموشی بسیاری نیز دارند، مثل، آری سیمز یک ساکن محلی. آری سالهای بسیاری است که کوچه خود و پارک Logan را پاک نگهمیدارد، سر نبش گل کاشته است و بدون سرو صدا کوشش کرده است شهربازی را پاک و امن نگه دارد. در پیاده روی صبحگاهی هر روزه خود، میتوانید او را مصروف برداشتن کثافات و انداختن آنها داخل سطل کثافات ببینید. بیشتر مردم سطلهای کثافات را ابزار کار یک قهرمان نمیدانند، اما سالهای مدیدی بود که پارک Logan تعداد سطل زباله کافی نداشت. تنها سطل کثافات پارک برای گردشهای فامیلی تمامی بازدیدکنندگان پارک بسیار کوچک بود. در نتیجه، مردم کثافات خود را زیر درختها میانداختند یا هرجایی رها میکردند یا زباله خود را به خانه میبردند. آری تابستان امسال بعد از جمعآوری نمودن زباله در خریطههای کلان از مدیران شهر تقاضای سطلهای بیشتری کرد.
آرشیف شهر نشان میداد که پارک ده سطل کثافات جدید داشته است اما در وقت بررسی مشخص شد اشتباهی رخ داده و سطلها هیچگاه تسلیم نشدند. هفته بعد در کمال تعجب بازدیدکنندگان پارک سطلهای کثافات در پارک گذاشته شده بود. اطفال کوچک دویدند تا از سطل سبز کمرنگ و سطل بازیافت استفاده نمایند.
وقتی اخبار شب داستان سطلهای کثافات را بصورت خاص نشان داد، آری دوست نداشت در تلویزیون دیده شود ولی پذیرفت با من برای این داستان گفتگویی داشته باشد. من هفته گذشته متوجه شدم که همسایهها برای تبدیل تجهیزات شهربازی با تجهیزات جدیدتر، امنتر و جذابتر اقدام نمودند. آنها برای درخواست کمک مالی با کسب و کارهای شهر و محله به تماس شدند. ناگهان، علاقهای به پارک شکل گرفت. کار نظافت بی سروصدای آری منجر به این شده بود که همسایهها خواستار ارتقای تجربه برای فامیلها، اطفال و تمام بازدیدکنندگان شوند.
همه چیز از یک سطل کثافات شروع شد.